سال نو
سالی که گذشت:
با یکی از بزرگترین ترسهای زندگیم که سالها نتوانسته بودم نزدیکش شوم، روبرو شدم. سختترین روز شاید روز مواجهه با آن ترس بزرگ بود اما به وحشتناکی تصوراتم نبود انصافا. حالا که به عقب برمیگردم با خودم میگویم کاش زودتر این مواجهه اتفاق افتاده بود.
نیمه دوم سال با همه نشیب و سختیهایش، این حسن را داشت که کتابهای خوبی خواندم. تنها مونس شب بیداریهایم همین کتابها بودند.
قدر داشتهها و سلامتی و ساعتهای بی رنج را بیشتر دانستم. چه روزها که بی درد و سختی میگذرد و حواسمان نیست.
زبانی را که از نوجوانی دوستش داشتم، شروع کردم و این عالی بود.
یک کار مهم نیمه تمام را تمام کردم.
یک پروژه سخت را تمام کردم و تحویل دادم و نفس راحتی کشیدم.
در یک همایش عالی شرکت کردم.
پیش قدم شدیم و به دیدن دو نفر از اقوام که رابطه را با ما قطع کرده بود، رفتیم.
مادرم به لطف الهی بهتر شدهاند و فعلا نیازی به عمل ندارند.
اما بجای همه اینها کاش بنده بهتری بودم... راضیتر...شاکرتر...آرامتر...عبدتر...
+همه اینها را گفتم که بگویم زندگی آمیختگی تلخیها و شیرینیهاست. فقط باید دنبال شیرینیها گشت. امسال برای ما سال راحتی نبود اما وقتی خوب نگاه کردم توانستم شیرینیهایش را پیدا کنم. قبل از خداحافظی با سال ۹۷برای اینکه در حال شکر وارد سال نو شویم، بنشینیم خیرها و لطفهای الهی را در دل همین سختیها پیدا کنیم.
+از همه التماس دعای ویژه دارم و زیباترین و نورانیترین و شادابترین روزها را برایتان آرزو میکنم.
+المستغاث بک یا صاحب الزمان